دوبیتی  ١٠٤

جــوانـی

 

عــرق تـو آبـجــو قـاطی نکـردیم

یه سکه خـرج اون فـاطی نکردیم

 

جــوانی رفـت و الـواطی نکردیـم

هزاران اسکـناس ازجیب ما رفت

  

بـنـزمیخـواد

  

نشـستـه اون کـنـار ما تـم گـرفتـه

دوقوطی فلفـل وزرد چوبه میخواد

 

یکی میگـفـت که لوطی زن گرفته

زنش گـفتـه که بـنـزکـوپه میخواد

  

پــرسـتـو

  

ازاوخـواهم که درپیشم بمونه

همین جا پیش من آواز بخونه

 

پـرسـتویم اگربـرگرده خـونـه

دیگه هـرگـز نره دنبال لونـه